استوار چون کوه(1)
" فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرسل... ."(احقاف/35)
خدای تعالی پیامبر خود را به پایداری و استقامت امر می کند: پایداری و استقامتی که پیامبران صاحب عزم و اراده و ثابت قدم دارا هستند، رسول خدا فرمان خدا را از جان پذیرفت و اطاعت کرد و مثل اعلا و نمونه کاملی از ثبات و استقامت گردید، تاریخ زندگانی آن حضرت سراسر، از پایداری و ثبات، حکایت می کند. هر ورقی برگرفته شود، شاهدی کافی و گواهی محکم برای این سخن خواهد بود و اگر کسی بخواهد به طور کامل از استقامت آن وجود مقدس بحث کند، باید تاریخ حیات آن حضرت را از آغاز تا انجام بیان کند، زیرا هر ورقش دفتری از ثبات و استقامت می باشد. دراین مقاله قصد داریم در کلاس درس استقامت و استواری نبی مکرم اسلام که در مقابل شدائد، همانند کوه، استوار بود، زانوی ادب زده واز این اسوه استقامت و مقاومت،استواری و ثبات را بیاموزیم.
تکلیف انحصاری
امام صادق (ع) می فرماید:
" خداوند تعالی پیامبر خود را به تکلیفی مکلف ساخت که هیچیک از بندگانش را قبل از آن حضرت به چنین تکلیفی مکلف نفرمود. پیامبر اسلام را مامور فرمود با تمام مشرکان جهان به جهاد بپردازد و اگر یاوری نیافت به تنهایی به نبرد با کافران قیام کند."
آن گاه امام صادق(ع) این آیه شریفه را تلاوت کرد:" فقاتل فی سبیل الله (ص) لا تکلف الا نفسک..."(نساء/84)؛ پس در راه خدا پیکار کن؛ جز عهده دار شخص خود نیستی.
آن حضرت را به چنین فرمانی عظیم و سهمناک فرمان دادن کشف از شایستگی فوق العاده لیاقت بزرگی می نماید و می رساند که آن وجود مقدس، لایق ترین و قوی الاراده ترین افراد بشر بوده است، چون تا خداوند عالم توانایی اطاعت امر را در کس نبیند، او را بدان فرمان نمی دهد. رسول اکرم فرمان حضرت حق را به کار بست و استقامتی نمود که نظیر آن دیده نشد.
ثروت حضرت خدیجه
رسول خدا محترم ترین فرد قریش از لحاظ خانوادگی و موقعیت شخصی به شمار می رفت ولی دستش از ثروت خالی بود، تهی دستان هنگامی که به مال و منال می رسند چون مزه تهی دستی را چشیده اند آن را سخت نگه داری می کنند و بسیار عزیزش می دارند و آن را به آسانی از کف نمی دهند. هنگامی که حضرت خدیجه اموال خود را در اختیار آن وجود مقدس گذاشت، آن حضرت تمام آن را در راه خدا و تبلیغ رسالت الهی صرف نمود؛ مال نزد همه کس عزیز است، ولی در نظر آن حضرت، دین خدا عزیزتر بود و راه خدا را بر هوای نفسانی خود مقدم داشت و پای بر آن چه خود می خواست گذارد و آن چه خدا فرموده و خواسته بود، آن را انجام داد.
مبارزه با خویشان
از موارد استقامت آن حضرت که بسیار بسیار ناگوار و مشکل بود، بلکه نزد مردمان آن عصر محال شمرده می شد مبارزه با خویشان و نزدیکان است. قرابت و خویشاوندی در نظر عرب خیلی اهمیت دارد و در عصر جاهلیت به حد اعلای از اهمیت رسیده بود، چه بسا برای آن که یک تن از عشیره کشته شده بود، دودمان عشیره قاتل بر باد می رفت، جنگ" بسوس" که چهل سال در عرب دوام یافت، از روی عرق و حمیت و رگ خویشاوندی برخاسته بود. رسول خدا خویشتن پرستی را کنار گذاشت و جز خداپرستی راه دیگری نپیمود. با منتهای علاقه و محبتی که به خویشان خود داشت و از کوچک ترین آزاری که به آن ها می رسید، آزرده خاطر می گشت، ولی هر کدام که از خداپرستی منحرف بودند، نزد آن حضرت ارزشی نداشتند. در جنگ بدر هنگامی که عباس عموی آن حضرت اسیر شد و او را در بند کردند، صبحگاهان معلوم شد که آن حضرت از شدت تاثر برای شنیدن ناله های عباس شب را به خواب نرفته بود، ولی در عین حال از گناه عباس درنگذشت و او را با اسیران دیگر یک سان دید .
ابولهب عموی دیگر آن حضرت چون اسلام نیاورده بود و در اذیت و آزار مسلمانان می کوشید، مورد نفرت آن حضرت قرار داشت چند آیه قرآن نیز در نکوهش او نازل شد، ولی فرزندان او عتبه و معتب را- که دختران آن حضرت را روی دشمنی با اسلام طلاق داده بودند- هنگامی که در فتح مکه اسلام آوردند، نوازش فرمود و آن ها از بس با آن حضرت بد کرده بودند، از آن وجود مقدس حیا می کردند، ابوسفیان بن حارث، پسرعموی آن حضرت تا اسلام نیاورده بود، مورد لطف آن حضرت واقع نشد، ولی هنگامی که مسلمان شد، مورد عنایت واقع گردید.
ابوسفیان به واسطه آزار بسیاری که در زمان کفرش به آن حضرت رسانیده بود، تا آخر عمر از شرم به روی آن حضرت نگاه نکرد. در جنگ بدر قسمتی از سپاه کفار را بنی هاشم تشکیل می دادند، حتی پرچم هم داشتند، آن حضرت آنان را مانند دشمن انگاشت و با آن ها از در جنگ درآمد، با آن که فرمود: قریش آن ها را به زور و فشار و بر خلاف میل، به جنگ آورده اند.
بیگانگان نزدیک
هنگامی که بیگانگان ایمان می آوردند، مورد مهر آن حضرت بودند و از خویشان و نزدیکان بی ایمان عزیزتر بودند، هر کس ایمان نمی آورد از آن حضرت دور بود، اگر چه نزدیک ترین کسانش بود و هر کس ایمان می آورد نزدیک بود، هر چند دورترین بیگانگان بود.
وحشی حبشی، قاتل خیانت کار عموی عزیز آن حضرت هنگامی که اسلام آورد از خون او درگذشت و از انتقام خون عمویش حمزه صرف نظر کرد.
جنازه سعد بن معاذ
رفتاری که آن حضرت با جنازه سعد بن معاذ نمود، رفتاری است که شخصی، با عزیزترین خویشانش می کند، بدون ردا و با پای برهنه جنازه سعد را تشییع فرمود و پیوسته چپ و راست جنازه را می گرفت، برگرد آن می گشت، پیش از آن که جنازه را وارد قبر کنند آن حضرت وارد قبر شد و سعد را وارد قبر کرد، آن گاه او را لحد نمود و خشت بر لحد او چید و درزهای خشت را گرفت، سپس خاک بر آن ریخت، این نبود جز آن که سعد ایمان کامل داشت و گرنه فامیلی میان سعد- که سید قبیله اوس در مدینه بود- و میان آن حضرت- که سید قبیله بنی هاشم در مکه بود- وجود نداشت، خویشان آن حضرت که اسلام می آوردند از دو جهت مورد مهر بودند، ولی همگی آن ها در حقوق سهم غنایم و خطرات در مهالک، با دیگر یاران آن حضرت، یک سان بودند و ابدا ترجیحی بر دیگران نداشتند.(1)
1. ابن سعد، طبقات الکبری، ج3، ص 433، ط دار بیروت.